سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خنده زیاد برحذر باش که دل را می میراند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----80972---
بازدید امروز: ----15-----
بازدید دیروز: ----2-----
عشق*زندگی*موفقیت


نویسنده: مصطفی
پنج شنبه 86/9/22 ساعت 12:28 عصر

و چه کسی می‌داند که جنگ چیست؟

متن زیر از نوشته‌های شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی می‌باشد که در ذیل خدمتتان ارائه می‌شود.

-------------------------

و چه کسی می‌داند که جنگ چیست؟

چه کسی می‌داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می‌درد؟

 چه کسی می‌داند سوت خمپاره فردا به قطره اشکی بدل خواهد شد و این اشک جگرهایی را خواهد سوزاند؟

کیست که بداند جنگ یعنی سوختن، ویران شدن، آرامش مادری که فرزندش را همین الان با لای لای گرمش در آغوش خود خوابانیده؛ نوری، صدایی، ریزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر؟

کیست که بداند جنگ یعنی ستم، یعنی آتش، یعنی خونین شدن خرمشهر، یعنی سرخ شدن جامه‌ای و سیاه شدن جامه‌ای دیگر، یعنی گریز به هرجا، هرجا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟

جوانم کجاست؟

دخترم چه شد؟

به کدام گوشه تهران نشسته‌ای؟

کدام دختر دانشجویی که حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار جنگ را بشنود، داغ آن دختران معصوم سوسنگرد، خواهران گل، آن گلهای ناز، آن اسوه‌های عفاف که هرکدام در پس رنجهای بیکران صحرانشینی و بیابانگردی، آرزوهای سالهای بعد را در دل می‌پروراندند، آن خواهران ماه، مظاهر شرم و حیا را بفهمد، که بی‌شرمان دامانشان را آلودند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.

کدام پسر دانشجویی می‌داند هویزه کجاست؟

چه کسی در آن کشته شد و در آن دفن گردید؟

چگونه بفهمد تانکها هویزه را با 120 اسوه، از بهترین خوبان له کردند و اصلاً چه می‌دانی که تانک چیست و چگونه سری زیر شنی‌های تانک له می‌شود؟

آیا می‌توانید این مسئله را حل کنید؛ گلوله‌ای از دوشیکا با سرعت اولیه خود از فاصله 100 متری شلیک می‌شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر می‌کند، معلوم نمایید:

-  سر کجا افتاده است؟

- کدام زن صیحه می‌کشد؟

- کدام پیراهن سیاه می‌شود؟

- کدام خواهر بی برادر می‌شود؟

- آسمان کدام شهر سرخ می‌شود؟

- کدام گریبان پاره می‌شود؟

- کدام چهره چنگ می‌خورد؟

- کدام کودک در انزوا و خلوت خویش اشک می‌ریزد؟

یا این مسئله را که هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع 10 متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران – دهلران حرکت می‌کند مورد اصابت موشک قرار می‌دهد؟ اگر از مقاومت هوا صرفنظر کنیم، معلوم کنید:

- کدام تن می‌سوزد؟

- کدام سر می‌پرد؟

- چگونه باید اجساد را از میان این آهن پاره له شده بیرون کشید؟

- چگونه باید آنها را غسل داد؟

- چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟

- چگونه در تهران بمانیم و تنها، درس بخوانیم؟

- چگونه می‌توانی درها را بر روی خودت ببندی و چون موش، در انبار کلمات کهنه کتاب لانه کنی؟

- کدام مسئله را حل می‌کنی؟

- برای کدام امتحان، درس می‌خوانی؟

- به چه امیدی نفس می‌کشی؟

- کیف و کلاسور را از چه پر می‌کنی؟

از خیال.

از کتاب.

از لقب شامخ دکتر.

یا از آدامسی که مادرت هرروز صبح در کیفت می‌گذارد.

- کدام اضطراب جانت را می‌خورد؟

در رسیدن اتوبوس.

دیر رسیدن سر کلاس.

نمره A گرفتن.

- دلت را به چه چیز بسته‌ای؟

به مدرک.

به ماشین.

به قبول شدن در دوره فوق دکترا.

آری پسرک دانشجو!

به تو چه مربوط است که خانواده‌ای در همسایگی تو داغدار شده است.

جوانی به خاک افتاده و خون شکفته.

آری دخترک دانشجو!

به تو چه مربوط که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند و آنان را زنده به گور کردند.

در کردستان حلقوم کسانی را پاره کردند تا کدهای بی‌سیم را بیابند.

به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتشار نوری، محله‌ای نابود شود و یا کارگری که صبح به قصد کارخانه نبرد اهواز از خانه خارج و دیگر بازنگشت و همکارانش او را روی دست تا بهشت اباد اهواز بدرقه کردند.

به تو چه مربوط که کودکانی در خرمشهر از تشنگی مردند.

هیچ می‌دانستی؟

حتماً نه!

هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می‌خورند به دنبال آب گشته‌ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟

و آنگاه که قطره ای نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین کودک رفتی تا سیرابش کنی،اما دیدی که کودک دیگر آب نمی‌خواهد!!

اما تو، اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، حرمله مباش که خدا هدیه حسین(علیه السلام) را پذیرفت.

خون علی اصغر را به زمین باز پس نداد و نمی‌دانم که این خون، خون خدا، با حرمله چه می‌کند؟!

 

والسلام

 

«برای شادی روح این شهید بزرگوار صلواتی بفرستید»


نظرات دیگران ( )
نویسنده: مصطفی
دوشنبه 86/9/19 ساعت 3:51 عصر

سلام واسه این دفعه اپ جدیدی نداشتم این نوشته رو هم یکی از دوستان برام گذاشته خیلی قشنگه نظر یادتون نره

به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک، چرا باید به دور تو بگردم ؟؟؟ ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی ، برو با دل بیا تا من بگردم.« خدایا دوستت دارم »


نظرات دیگران ( )
نویسنده: مصطفی
جمعه 86/9/16 ساعت 3:35 عصر

هیچ وقت فکر نمی کردم که یک روز ما

همدیگرو مثل امروز ملاقات کنیم. وقتی نگاهمون با هم تلاقی می کند در قسمتی از دلم گل ها شروع به شکوفه دادن می کنند. هیچ وقت فکر نمی کردم که روزی  این طور هوش و حواسم را از دست بدهم. وقتی نزدیکم می آیی از خود بی خود می شوم و قلبم درون سینه شروع به تپیدن می کند . هیچ وقت تصور نمی کردم در کنار هم قرار بگیریم.

اصلاً فکرشوهم نمی کردم، اصلاً این طوری فکر نمی کردم.

 

زیباترین گل وجودم و تنهاترین همدم تنهایی ام

به تکرار تمام دوست دارم های دنیا دوستت دارم


نظرات دیگران ( )
نویسنده: مصطفی
جمعه 86/9/9 ساعت 5:47 عصر

 

جشن تو جشن تولد تموم خوبیاست...

جشن تو شروع زیبای تموم شادیاس..

جشن تو طلوع یک روزه مقدسه برام..

وقت شکر گذاریه بسوی درگاه خداست...

 

 

 

 


نظرات دیگران ( )
نویسنده: مصطفی
پنج شنبه 86/9/8 ساعت 9:19 صبح

رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم

بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم

یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم

غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم

هم ترانه یاد من باش

بی بهانه یاد من باش

وقت بیداری مهتاب

عاشقانه یاد من باش


نظرات دیگران ( )
نویسنده: مصطفی
دوشنبه 86/9/5 ساعت 8:53 عصر

کیه که آخر دیوونگیه واسه چشمات

کیه جز من،که می میره واسه لحن خنده هات

کی برات قصه می گه که شبا که خوابت نمی ره

کیه پا به پات می یاد، وقتی که بارون می گیره

کیه وقتی تشنته، تو ابرا بلوا می کنه

اگه یه جرعه بخوای کویرو دریا می کنه

یه شبِ موی تو رو به صد تا مهتاب نمی ده

خودش می سوزه، ولی تن به سایه و آب نمی ده

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم

هنوزم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم

هنوزم می یای تو خوابم، تو شبای پرستاره

هنوزم می گم خدایا، کاشکی برگرده دوباره


نظرات دیگران ( )
نویسنده: مصطفی
پنج شنبه 86/9/1 ساعت 5:46 عصر

سلام

میلاد امام رضا به همه دوستان عزیز تبریک میگم امیدوارم حاجت های همگی شما قبول حضرت حق بشه. فقط عزیزان یه جوری حاجت های خودتون رو بگید که با هم قاطی نشن بعدا مشکل درست نشه

 

چند تا جمله کوتاه هم دارم براتون میزارم

بودن مهم نیست چگونه بودن مهم است

برای دیدن خورشید هم باید مشعلی افروخت ؟!

دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم

آسمان برای بوسیدن خاک است ،باران بهانه است

 

 


نظرات دیگران ( )
نویسنده: مصطفی
سه شنبه 86/8/22 ساعت 10:59 عصر

توی این وبلاگ میخوام در مورد این سه کلمه مطلب بنویسم.

عشق * زندگی * موفقیت

جک،شعر،عکس،جمله کوتاه و هر چیزی که در مورد این سه کلمه باشه.

شما هم با نظرات خوبتون منو دلگرم کنید.

تا پست بعدی پاینده و موفق باشین.


نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ


  • نه اندرز از کریستین لارسون
    خواندنیها
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو